- بد کنشی
- بد کاری بد کرداری بد عملی بدفعلی بد فعالی
معنی بد کنشی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد دینی بدآیینی بد مذهبی الحاد، بی رحمی بی عاطفگی
بد کنش
بد کار بد کردار بد عمل بد فعل بد فعال
بدکاری، بدکرداری
بد رفتاری بد عملی مقابل نیک روشی
بد ذاتی بد طینتی بد نهادی مقابل خوش جنسی
عمل بد کام
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
بد گمانی
غیرفعال
آنکه دارای دین ناپسندی است بد دین بد آیین بد مذهب ملحد، بیرحم بی عاطفه
بدعمل
بدکار، بدکردار، بدعمل